چاردیواری من

نبض مدام قلم خاصیت هست هاست

۱۹ مطلب با موضوع «یادداشت ها» ثبت شده است

قلم زنی در ساعات بامدادی

"تلخ ترین اشک هایی که بر گورها ریخته می شود، برای حرف های نگفته و کار های نکرده است."

هریت بیچر استو

   ساعت به شش بامداد میل می کند

۰ نظر

بی عنوان

گفته ام من قصه ها را بارها
خسته ام خسته ازین تکرارها
یلدا هم گذشت
مثل همه شب های دیگر سال

۰ نظر

"Segmental instruction" و بلایی که سر ما می آورند

می خواهم از مدخل "یادگیری" گریزی به سیستم آموزش پزشکیمان بزنم .
شاید هیچ جای دیگری اصطلاح "crystalyzed learning" و "segmental learning" به گوشتان نخورده باشد

۶ نظر

نامه ای به مادرم

سلام مادر
سلام از راه دور
میخواهم در این سکوت و تاریکی که با کمی نور زرد لطیف شده برایت بنویسم

۳ نظر

به وقتِ رشد

  هنوز اسم ندارد
فعلن باید اثبات کنم میتوانم پرستار خوبی برایش باشم
فعلن باید فراموش کنم پژمردگی قبلی ها را

۴ نظر

قصه ی دوست نداشتنی!

یکّی بودُ یکِی نبود یه قصه‌س
اما همه قصه ها مثلِ هم نیس
قصه ی من ، قصه ی من میدونم
قصه ای که دلت می خواد بگم نیس

۱ نظر

تا همیشه با من بخند

پیش نوشت : تقدیم به مادرم که بی اغراق مهربانترین موجود جهانم است.

 بچه تر که بودم
نگاهم به چشمان زیر عدسی گود رفته پدر بودو آوردن عینک

۱ نظر

تلفیقی از "paola" و "camel" به صرف شیرینی

پیش نوشت: همزمان  موسیقی "poala" از Mikis theodorakis را با من و "او" همراه شوید.

۱ نظر

کمی دیر شده بود جانا

شاید برای خیلی ها سوال باشد که چطور میتوان طرفدار تیم ملی کشوری دیگر شد
کشوری که شاید حتی قرار نباشد تا اخر عمر به چشم ببینیمش
به دنیای من قدم بگذارید تا کمی از پاسخ برایتان هذیان کنم!
۰ نظر