بنویس
بنویس و هراس مدار از آن که غلط می افتد
بنویس و پاک کن
همچون خدا که هزاران سال است می نویسد و پاک میکند
و ما هنوز مانده ایم در انتظار پاک شدن و بر خود می لرزیم
بی سر خواب تورا می بینم
بی پر به بام تو می پرم
انگور سیاهم
به بوی بام تو شراب می شوم
سمندر تشنه ای که زیر شعله چشمه ی آب جسته منم
نوروز منی تو
با جان نوخریده به دیدارت می دوم
شکوفه های توام من به شور میوه شدن در هوای تو پر می کشم
تو تلسم آب شده در هوا
شش های مرا تسخیر کرده ای
پرنده های توام
دان و رام توام
باروت توام
در دهان تفنگم بگذار و پرنده های پرستارت را صید کن
ساق نازک تاک به شوق بوسه های تو بر زانو راست می شود
آفتاب به جستجوی تو در بادها سرگردان مانده است
صدف ها کورند
تو شناور آب هایی
به حسرت صیدی در باران پلک می زنند
باد ها کورند
تو اینجاییو آشیان عقابان را می جویند
ساعت برای لحظه شماری دیدار توست
عقربه ها کاردهای تکّه تکّه کننده انتظارند
ای لرزه ی دقیقه ی موعود
انتظار شادمانه پایان تن
شیرازه ی دیوان شمس
شعر های من اینک که مثل ریشه پراکنده است
دیوان من اینک که پرکنده، پراکنده است
انگشت سلیمان
دیوان مرا هم ببر

دوستِت دارم
و عشق تو از نامم می تراود
مثل شیره ی تک درختی مجروح در حیات زیارت گاهی.


"شمس لنگرودی"

پی نوشت: شعر را با صدای خود شمس در soundcloud گوش بدهید.