من مهدی کاواری سال 77 در بیمارستان امیرکبیر اهواز زار زنان دیده به جهان گشودم :
به تعبیر خانواده ام در گرم ترین روز دنیا !
خواهرم که آن موقع 8 ساله بود میگوید وقتی آوردنت شبیه کلاه قرمزی بودی ( که صد البته این تا ابد افتخار بنده خواهد بود) !
دیگر چیز چندانی نمیدانم
فقط میدانم مقصدی جز رفتن ندارم و جنون نوشتن آخرش کار میدهد دستم !
ازین پس با من باش
قصه هایم را به تو خواهم بخشید تا در باغچه ات بکاریشان
شاید که در دنیایی دیگر سبز شود
و سایه ای باشد این کولی حیران را !