بنویس بنویس و هراس مدار از آن که غلط می افتد بنویس و پاک کن همچون خدا که هزاران سال است می نویسد و پاک میکند و ما هنوز مانده ایم در انتظار پاک شدن و بر خود می لرزیم
من در این تاریکی
فکر یک بره ی روشن هستم
که بیاید علف خستگیم
دلم گرفتهاستدلم گرفتهاست
به ایوان میروم و انگشتانم را