یکّی بودُ یکِی نبود یه قصهس
اما همه قصه ها مثلِ هم نیس
قصه ی من ، قصه ی من میدونم
قصه ای که دلت می خواد بگم نیس
من در این تاریکی
فکر یک بره ی روشن هستم
که بیاید علف خستگیم
باران تو را یاد چه می اندازد؟ یاد که را در دل و جانت تر میکند ؟ بذر کدام خاطره را که به هر مشقتی بود