چاردیواری من

نبض مدام قلم خاصیت هست هاست

برای سحاب سوخته مان هاله

که راه حل غم انگیزی، دوباره توی سرت باشد

دلی نباشد و دلتنگی، بهانه ی سفرت باشد

۰ نظر

به بهانه تولد نادر ابراهیمی؛ گذری بر عشق

"عشق نجات دادن غریقیست که دیگر هیچ کس به نجات دادنش امیدی ندارد 

عشق رجعت به آغاز آغاز است 

به همان لبخند

همان نگاه 

همان طعم

اما نه خاطره آنها خود آنها"

۳ نظر

دنیای رنگی رنگی ما

در آخرین تکاپوی سالی که رو به اتمام است به سازی بر میخورم که پشت تختم دفن شده!
روزهایی که اینجا به خلوتی اولین خیابان های آسفالت شده تاریخ بود خیلی دلم میخواست بنویسم
۱ نظر

هذیان نوشت 1

از اینجا که من مینویسم ماه است
آخرین مه و نزدیک ترین ماه
۲ نظر

خانه ام سردترین نقطه این شهر شده

خسته‌ام، غمگینم، گریه‌تر از غم هستم
برف می‌بارد و من توی جهنّم هستم

اوّل اسم کسی یخ زده بر روی لبم
برف می‌بارد و دنیام سیاه است، شبم!
۱ نظر

قلم زنی در ساعات بامدادی

"تلخ ترین اشک هایی که بر گورها ریخته می شود، برای حرف های نگفته و کار های نکرده است."

هریت بیچر استو

   ساعت به شش بامداد میل می کند

۰ نظر

پست و ناپاکیم ما هستان

گفت و گو از پاک و ناپاک است


وز کم وبیش زلال آب و آیینه

۱ نظر

بی عنوان

گفته ام من قصه ها را بارها
خسته ام خسته ازین تکرارها
یلدا هم گذشت
مثل همه شب های دیگر سال

۰ نظر

"Segmental instruction" و بلایی که سر ما می آورند

می خواهم از مدخل "یادگیری" گریزی به سیستم آموزش پزشکیمان بزنم .
شاید هیچ جای دیگری اصطلاح "crystalyzed learning" و "segmental learning" به گوشتان نخورده باشد

۶ نظر

نامه ای به مادرم

سلام مادر
سلام از راه دور
میخواهم در این سکوت و تاریکی که با کمی نور زرد لطیف شده برایت بنویسم

۳ نظر